سلام من زهرا هستم .من کلاس دوم هستم و محمدمون کلاس پنجم.فاطمه به من و محمد میگه پت ومت.
امشب حوصلم سر رفته چون مامانم نیست برای همین فاطمه برام یک وبلاگ زده که هر چی بخوام توش بنویسم .الان اون درساشو میخونه و من توی وبلاگم مینویسم .
مامانم سه هفته دیگه میاد چون کریسمس تولد دانیال خالمه مامانم رفته اونجا منم دوست داشتم برم ولی چون مدرسه داشتم نمیتونستم با مامان برم. امشب از بس دلم تنگ شده بود گریه میکردم . بابا منو روی شونه هاش چند دور دور خونه راه برد بعدشم میخواستیم بریم از بیرون غذا بخریم فاطمه نگذاشت . میگه غذای بیرون مکروهه .راستی غذا چجوری مکروه میشه؟